شماره ٣٠٢: عيد قربان شد، بيا عاشق کشى بنياد کن

غزلستان :: هلالی جغتائی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
عيد قربان شد، بيا عاشق کشى بنياد کن
دردمندان را بدرد نو مبارک باد کن
گفته اي: در دين ما رسم فراموشى خطاست
چون کنى از ما فراموش، اين سخن را ياد کن
با من آغاز تکلم کردى و بيخود شدم
تا از اول بشنوم، بار دگر بنياد کن
زينهار! اى دل، چو آن سلطان خوبان در رسد
حال ما را عرضه ده، کر نشنود فرياد کن
اى فلک، زان سنگها کز نقش شيرين کنده شد
گر توانى زيب روى تربت فرهاد کن
ترک جان گفتيم و بيدادت هنوز آخر نشد
آخر، اى سلطان خوبان، ترک اين بيداد کن
اى پرى پيکر، هلالى از غمت ديوانه شد
گر نوازش مى کني، او را بسنگى شاد کن



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید