شماره ٢٣٣: عيدست، برون آي، که حيران تو گردم

غزلستان :: هلالی جغتائی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
عيدست، برون آي، که حيران تو گردم
قربان خودم ساز، که قربان تو گردم
خاکم برهت، جلوه کنان، رخش برانگيز
تا خيزم و گرد سر ميدان تو گردم
جمعيت آسوده دلان از دل جمعست
جمعيت من آن که، پريشان تو گردم
زين گونه که از شادى وصلت خبرى نيست
مشکل که خلاص از غم هجران تو گردم
من عاجزم از خدمت مهمان خيالت
اين خود چه خيالست که مهمان تو گردم؟
تا يافتم از شادى وصل تو حياتى
ترسم که: هلاک از غم هجران تو گردم
بر خاک درت من که و تشريف غلامي؟
اى کاش! توانم سگ دربان تو گردم
گفتى که: بجان بنده ما باش، هلالى
تا جان بودم بنده فرمان تو گردم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید