آمد بهار و خوشدلم از رنگ و بوى گل
آن به که مى کشم دو سه روزى بروى گل
گل ديدم، آرزوى کسى در دلم فتاد
کز ديدنش کسى نکند آرزوى گل
اين دم که بوى دلکش گل ميدهد نسيم
بس دلکشست گشت گلستان ببوى گل
خوش آن که يار باشد و من در حريم باغ
من سوى او نظر فگنم، او بسوى گل
ديد آن دو رخ هلالى و آسوده دل نشست
از جست و جوى لاله و از گفت و گوى گل