شماره ٢٠٣: زبان او، که نديدم ز تنگى دهنش

غزلستان :: هلالی جغتائی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
زبان او، که نديدم ز تنگى دهنش
اميد هست که بينم بکام خويشتنش
چه نازکيست، تعالى الله! آن سهى قد را؟
که از گل و سمن آزرده مى شود بدنش
هزار تازه گل از بوستان دميد ولى
يکى ز روى لطافت نمى رسد بتنش
سزد که جامه جان را قبا کند از شوق
هزار يوسف مصرى ببوى پيرهنش
تبارک الله! ازين سبزه اى که تازه دميد!
بدامن سمن و بر کنار ياسمنش
برادران، بسگ کوى يار اگر برسيد
تحيتى برسانيد از زبان منش
هلالى از لب جانان عجب حديثى گفت!
که تازه شد همه جانها ز لذت سخنش



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید