شماره ١٨٦: حاش لله! کز رخت چشم افگنم سوى دگر

غزلستان :: هلالی جغتائی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
حاش لله! کز رخت چشم افگنم سوى دگر
خوش نمى آيد بجز روى توام روى دگر
تازه گلهاى چمن خوشرنگ و خوشبويند، ليک
گل رخ ما رنگ ديگر دارد و بوى دگر
زينت آن روى نيکو خال بس، خط، گو: مباش
حسن او را در نمى بايد سر موى دگر
کشتن آمد خوى آن بى رحم وز آنم باک نيست
باک از آن دارم که گيرد غير ازين خوى دگر
روز محشر، کز جفاى نيکوان نالند خلق
باشد آن بدخوى را هر سو دعاگوى دگر
هر کرا خاک سر کوى تو دامن گير شد
کى بدامانش رسد گرد سر کوى دگر؟
دى چو با آن زلف و رخ سوى هلالى آمدى
رفت آرام و قرارش هر يکى سوى دگر



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید