اگر چون تو سروى ز جايى برآيد
شود رستخيز و بلايى برآيد
خدا را، لب خود بدشنام بگشا
که از هر زبانى دعايى برآيد
تو سلطان حسنى و عالم گدايت
چنان کن که کار گدايى برآيد
چه کم گردد، آخر، ز جاه و جلالت
اگر حاجت بينوايى برآيد؟
مزن تير جور و حذر کن ز آهى
که از سينه مبتلايى برآيد
مرا مى کشد انتظار قدومت
چه باشد که آواز پايى برآيد؟
هلالى ازين شب خلاصى ندارد
مگر آفتابى ز جايى برآيد