شماره ١٥٣: هر گه آن قصاب خنجر بر گلوى من نهد

غزلستان :: هلالی جغتائی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
هر گه آن قصاب خنجر بر گلوى من نهد
مينهم سر بر زمين تا پا بروى من نهد
آنکه هر سو کشته اى سر مينهد بر پاى او
کشته آنم که روزى پا بسوى من نهد
خوى او تندست با من، گو: رقيب سنگدل
تا برآرد تيغ و پيش تند خوى من نهد
رازها در سينه دارم، گوشه اى خواهم که: يار
ساعتى گوش رضا بر گفتگوى من نهد
دفع سوداى سر زلف تو نتواند حکيم
گر دو صد زنجير بر هر تار موى من نهد
گرد غم را گر بآب ديده بنشانم دمى
باز برخيزد، قدم در جستجوى من نهد
بوى مشک آيد ز اوراق هلالى سالها
گر دمى پيش غزال مشکبوى من نهد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید