شماره ١٢٩: نگسلد رشته جان من از آن سرو بلند

غزلستان :: هلالی جغتائی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
نگسلد رشته جان من از آن سرو بلند
اين چه نخليست که دارد برگ جان پيوند؟
آه! از آن چشم، که چون سوى من افگند نگاه
چاکها در دلم از خنجر مژگان افگند
گر دهم جان بوفايش نپسندد هرگز
آه! از آن شوخ جفا پيشه دشوار پسند!
گر نگيرد ز سر لطف و کرم دست مرا
دست کوتاه من و دامن آن سرو بلند
منم از چشم تو قانع بنگاهى گاهى
وز تمناى ميانت بخيالى خرسند
صد رهم بينى و ناديده کني، آه ز تو!
حال من ديدن و اين گونه تغافل تا چند؟
مهر رخسار تو، چون ذره، پريشانم ساخت
شوق خال تو مرا سوخت بر آتش چو سپند
شب هجر تو، هلالي، ز خراش دل خويش
چاک زد سينه، بنوعى که دل از خود بر کند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید