شماره ٦٠: عشقبازى چه بلا فکر خطايى بودست!

غزلستان :: هلالی جغتائی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
عشقبازى چه بلا فکر خطايى بودست!
عشق خود عشق نبودست، بلايى بودست
کاش بينند بى خبران حسن ترا
تا بدانند که ما را چه خدايى بودست
در ديارى که گل روى ترا پروردند
خوش بهارى و فرح بخش هوايى بودست!
عهد کردى که وفا پيشه کني، جهد بکن
تا بدانم که درين عهد وفايى بودست
باغ فردوس زمينست که آنجا روزى
سرو گل پيرهني، تنگ قبايى بودست
بعد مردن بسر تربت من بنويسيد
کين عجب سوخته بى سرو پايى بودست!
چاره درد هلاليست بلاى غم عشق
عشق را درد مگويي، که بلايى بودست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید