شماره ٣٥: ز آب چشم من گل شد، براه عشق، منزلها

غزلستان :: هلالی جغتائی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
ز آب چشم من گل شد، براه عشق، منزلها
ندانم تا چه گلها بشکفد آخر ازين گلها؟
شکستى عهد و بر دلهاى مسکين سوختى داغى
زهى داغى که تا روز قيامت ماند بر دلها!
من از خوبان بسى غمهاى مشکل ديده ام، ليکن
غم هجران بود مشکل ترين جمله مشکلها
سزد گر بر سر تابوت ما گريند در کويش
چرا کز منزل مقصود بر بستيم محملها
ز توفان سرشک خود بگردابى گرفتارم
که عمر نوح اگر يابم نبينم روى ساحلها
چو آن مه يار اغيارست گرد او مگرد، اى دل
چرا پروانه بايد شد براى شمع محفلها؟
هلالى چون حريف بزم رندان شد بخوان، مطرب:
«الا يا ايها الساقي، ادر کاسا ونا ولها»



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید