شماره ٢٤: بروز غم، سگش خواهم، که پرسد خاکساران را

غزلستان :: هلالی جغتائی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
بروز غم، سگش خواهم، که پرسد خاکساران را
که ياران در چنين روزى بکار آيند ياران را
عجب خارى خليد از نو گلى در سينه ريشم!
که برد از خاطر من خار خار گل عذاران را
ز ناز امروز با اغيار خندان ميرود آن گل
دريغا! تازه خواهد کرد داغ دل فگاران را
بصد اميد عزم کوى او دارند مشتاقان
خداوندا، باميدى رسان اميدواران را
تو، اى فارغ، که عزم باغ دارى سوى ما بگذر
که در خون جگر چون لاله بينى داغداران را
اگر من بلبلم، اما تو آن گل برگ خندانى
که از باغ تو بويى بس بود من هزاران را
هلالى کيست؟ کان مه توسن برانگيزد بقتل او
بخون اين چنين صيدى چه حاجت شهسواران را؟



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید