شماره ١٤: يار، چون در جام مى بيند، رخ گل فام را
يار، چون در جام مى بيند، رخ گل فام را
عکس رويش چشمه خورشيد سازد جام را
جام مى بر دست من نه، نام نيک از من مجوى
نيک نامى خود چه کار آيد من بد نام را؟
ساقيا، جام و قدح را صبح و شام از کف منه
کين چنين خورشيد و ماهى نيست صبح و شام را
فتنه انگيزست دوران، جام مى در گردش آر
تا نبينم فتنهاى گردش ايام را
از خدا خواهد هلالى دم بدم جام نشاط
کو حريفي، تا بساقى گويد اين پيغام را؟
|
مشاهده برنامه در فروشگاه اپل |
نظرات نوشته شده