شماره ٥٨١: آن منتظر گدازى چشم سياه او

غزلستان :: محتشم کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
آن منتظر گدازى چشم سياه او
جانيست در تن نگه گاه گاه او
خوش کامرانيست در اثناى قهر و خشم
ديدن به دست ميل عنان نگاه او
در عين بسملم در انکار اگر زند
من با سر بريده شوم خود گواه او
هست از سر بريده او يک رهم اميد
جنبيدن لبى که شود عذرخواه او
آن رتبه کو که بى حرکت سازم از دعا
دست فرشته اى که نويسد گناه او
الماس ريزه ريخته در چشم غيرتم
هر برگ گل که ريخته در خوابگاه او
او گرد غم فشانده ز حرمان به روى من
من خاک کوچه رفته ز مژگان ز راه او
زلفش سپاه خسرو حسنست وين عجب
کاسباب قوت است شکست سپاه او
منشين ز سوز محتشم ايمن که بر فلک
داغيست هر ستاره اى از دود آه او



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید