تا شده اى گل به تو اغيار يار
در دلم افزون شده صد خار خار
اى بت چين جانى و جسم بتان
پيش تو بى جان شده ديوار وار
زلف تو تارى به من اول نمود
روز من آخر شد از آن تار تار
سوخت تن از سوز تو اى دل بر او
رشحه اى از ديده خون بار بار
تا بکى اى گلشن خوبى بود
بلبل تو از غم گلزار زار
سرمه راحت مکش اى دل به چشم
ديده پرآب از غم دلدار دار
محتشم از شرکت ناشاعران
دارم از انديشه اشعار عار