شماره ٥٤٦: ز بس که نور ز حسن تو در جهان بدود

غزلستان :: محتشم کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
ز بس که نور ز حسن تو در جهان بدود
هزار پيک نظر در قفاى آن بدود
به غيرتم ز نگاه کشيده تو که ديد
خدنگ نيمکشى کاندر استخوان بدود
خدنگ ناز تو تيريست کز کمان غرور
نجسته تا پروسوفار در نشان بدود
من و تغافل چشمى که سردهد چو نگاه
ز تيزى مژه در ريشه هاى جان بدود
ز تاب رفتن محمل مقيم هامون را
نه پاى آن که ز دنبال کاروان بدود
فتاده نقد دلى در ميان صد دل بر
به عشوه گوى که بردارد از ميان بدود
ز بيم خشگ بماند اگر دود صد بار
شکايت از ته دل تا سر زبان بدود
ز برق آه من امشب ستاره نزديکست
که آب گردد و بر روى آسمان بدود
دعاى دير اثر پيک آه مى طلبد
که در رکاب سرشگ سبک عنان بدود
سمند ناز چو رانى گذر به محتشم آر
که در رکاب به اين پاى ناروان بدود



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید