شماره ٤٧١: جلوه آن حور پيکر خونم از دل ريخته

غزلستان :: محتشم کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
جلوه آن حور پيکر خونم از دل ريخته
بنده آن صانعم کان پيکر از گل ريخته
مهر ليلى بين که اشگش بر سر راه وداع
همچو باران بر سر مجنون ز محمل ريخته
ترک خونريزى مسافر گشته کز دنبال او
خون دل ها بر زمين منزل به منزل ريخته
خون رنگينم که ريزان گشته از چشم پرآب
گوئى از جوى گلوى مرغ بسمل ريخته
غرفه ام در گوهر و در بس که چشم خون فشان
از تک بحر دلم گوهر به ساحل ريخته
پيش چشم ساحرت هاروت از شرمندگى
نسخه هاى سحر را در چاه بابل ريخته
صحن ميدان کرده رنگ آن خون که در هنگام قتل
گريه هاى محتشم از چشم قاتل ريخته



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید