شماره ٤٦٦: نمى دانم ز خود افتادگان دارى خبر يا نه

غزلستان :: محتشم کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
نمى دانم ز خود افتادگان دارى خبر يا نه
ز دور اين ناله ما در دلت دارد اثر يا نه
يقين دارى که دارم از خيالت پيکرى با خود
که شب تا صبح دم مى گردمش بر گرد سر يانه
به گوشت هيچ مى گويد که اينک مى رسد از پى
چو باد صرصر آن ديوانه صحرا سپر يا نه
به خاطر ميرسانى هيچ گه کان دشت پيما را
به زور انداختم از پا من بيدادگر يا نه
براى آزمايش بار من بر کوه نه يک دم
ببين خواهد شکستن کوه را صد جا کمر يا نه
چو جان را نيست در رفتن توقف هيچ ميگوئى
که بايد بازگشتن بى توقف زين سفر يا نه
نوشتم نامه وز گمراهى طالع نمى دانم
که خواهد ره به آن مه برد مرغ نامه بر يا نه
بيا و محتشم از بهر من ديوان خود بگشا
به بين بر لشگر غم مى کنم آخر ظفر يا نه



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید