شماره ٤٦٠: تائبم از مى به دور نرگس غماز او

غزلستان :: محتشم کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
تائبم از مى به دور نرگس غماز او
تا نگويم در سر مستى به مردم راز او
مى شوم غمگين اگر سوى خود آوازم کند
زان که مى ترسم رقيبى بشنود آواز او
با وجود آن که يک نازش به صد جان مى خرم
کرده استغناى عشقم بى نياز از ناز او
تير او مرغيست دست آموز و مرغ روح ما
چون دل طفلان به پرواز است از پرواز او
هر کرا بينم که دم گرمست ازو ايمن نيم
زان که مى ترسم به تقريبى شود دمساز او
ترک من شد مست و بر دوش رقيب انداخت دست
وه که شد ملک دلم ويران ز دست انداز او
هر کجا مطرب ز نظم محتشم خواند اين غزل
آفرين کردند بر طبع سخن پرداز او



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید