شماره ٤٥٨: يارب آن مه را که خواهم زد قضا در کوى او

غزلستان :: محتشم کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
يارب آن مه را که خواهم زد قضا در کوى او
آن قدر ذوق تماشا ده که بينم روى او
در قيامت کز زمين خيزند سربازان عشق
صد قيامت بيش خيزد از زمين کوى او
فتنه ها برپا کند کز پا نشنيد روز حشر
در ميان خلق محشر چشم عاشق جوى او
چين ابرويش ز درگه بيشتر نگذاردم
شاه حسنش را همانا حاجبست ابروى او
مى شود نسرينش از خشم نهانى ارغوان
تا دگر بهر که آتش مى فروزد خوى او
زخم ما ممتاز کى گردد اگر تيرش کند
رخنه در هر دل به قدر قوت بازوى او
ساکنان خلد بر اهل زمين حسرت برند
گر برد باد زمين پيما به جنت بوى او
نرگس حاضرجوابش مى دهد در ره جواب
قاصدى را کز اشارت مى فرستم سوى او
گوش سازد محتشم چشم اشارت فهم را
لب به جنبش چون درآرد چشم مضمون گوى او



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید