چو مى خواهد که نامم نشنود بيگانه راى من
ازو بيگانه بادا هرکه باشد آشناى من
ز رغم من به نوعى مدعى را کام مى بخشى
که مى خواهد باخلاص از خداى من بقاى من
بکش گر درخور بخشش نيم تا کى روا دارى
به بدخواه از پى درخواه جز مى التجاى من
چو فرمائى که خاصانت به بزم آرند ياران را
به حاجب هم به جنبان گوشه چشمى براى من
ز قرب يار ننهادم ز جاى خود قدم بالا
چها در سر گرفتى غير اگر بودى به جاى من
به تشريف غلامى گر بلند آوازه ام سازى
زند بر بام چرخ ايام کوس کبرياى من