شماره ٤٢٣: شاهانه رخش راندن آن خردسال بين

غزلستان :: محتشم کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
شاهانه رخش راندن آن خردسال بين
در خردى آن بزرگى و جاه و جلال بين
بر ماه تازه پرتو حسنش نظر فکن
صد آفتاب تعبيه در يک هلال بين
شد فتنه زمانه مهش بدر ناشده
پيش از کمال حسن نمود جمال بين
ز آثار حسن او اثر از آدمى نماند
اين حسن آدمى کش بى اعتدال بين
مردم که وقت پرسش حالم به محرمى
پنهان اشاره کرد که تغيير حال بين
گفتم که فرض گشته مرا پاى بوس تو
سوى رقيب ديد که فرض محال بين
يک باره گشت پاس درش مشتغل به من
هان اى حسود دولت بى انتقال بين
شد شهره تا ابد به غلاميش محتشم
اين خسروى و سلطنت بى زوال بين



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید