شماره ٤٢١: ز بس کز توست زير بارجان مبتلاى من

غزلستان :: محتشم کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
ز بس کز توست زير بارجان مبتلاى من
چو ريگ از هم بپاشد کوه اگر باشد به جاى من
به قدر عشق اگر در حشر يابد مرتبت عاشق
بود بر دوش مجنون در صف محشر لواى من
شود مجنون ز ليلى منفعل فرهاد از شيرين
چو با مهر تو سنجد داور محشر وفاى من
شود دوزخ سراسر حرف من گر عشق خوبان را
گنه داند خدا وانگه به فعل آرد جزاى من
اگر در وادى وصلش نبودى يک جهان درمان
مرا تنها جهانى درد کى دادى خداى من
ز بس کز عاشقى پا در کلم ممکن نمى دانم
که بيرون آيد از گل روز محشر نيز پاى من
زهر چشمى شود صد چشمه خون محتشم جارى
چو افتد در ميان روز قيامت ماجراى من



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید