شماره ٤٠٢: اى ابرويت به وقت اشارت زبان حسن

غزلستان :: محتشم کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
اى ابرويت به وقت اشارت زبان حسن
شهرت ده زبان دگر در زمان حسن
ز آمد شد خيال تو در شاه راه چشم
از يکدگر نمى گسلد کاروان حسن
از تير عشق اهل زمين پر برآورند
آرد چو غمزه ات به کشاکش کمان حسن
خوبى به غايتى که زليخا نمى برد
در جنب خوبى تو به يوسف گمان حسن
چندان نيافريده دل اندر جهان مرا
کان بت کند ببردنشان امتحان حسن
عالم ز دل تهى شد و آن مه نمى دهد
از دلبرى هنوز زمانى امان حسن
روزى که صدهزار سر از تن بيفکند
باشد به جرم بد مددى سرگران حسن
چشمت که گرم تربيت مرغ غمزه است
شهباز پرور آمده در آشيان حسن
جز بهر پيشکارى حسنت جهان نداد
پيش از تصرف تو به يوسف جهان حسن
ميداشت بهر فتنه آخر زمان نگاه
آيينه ات زمانه در آيينه دان حسن
از نوبهار حسن چه گلها که بشکفد
روزى که گرد روى تو گردد خزان حسن
تا غارت بهار چمنها کند خزان
بادا دعاى محتشمت پاسبان حسن



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید