شماره ٣٦٦: دل خود را هنوز اندر تمناى تو مى بينم

غزلستان :: محتشم کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
دل خود را هنوز اندر تمناى تو مى بينم
که ميميرم چو ماهى را به سيماى تو مى بينم
نسيم آشنائى لرزه مى اندازدم بر تن
چو سروى را به لطف قد رعناى تو مى بينم
به شکلت ديده ام شوخى و خواهد کشتنم گويا
که در وى نشاء عاشق کشيهاى تو مى بينم
ثبات عشق ديرين بين که دارم چشم برغيرى
ولى دل را پر از آشوب و غوغاى تو مى بينم
به خونم کرد چابک دست ديگر دست خود رنگين
سر خود را ولى افتاده در پاى تو مى بينم
گل اندامى دگر افکنده در دامم ولى خود را
اسير اندر خم زلف سمن ساى تو مى بينم
برآتش ميزنى هردم ز جائى محتشم خود را
که ديداست آن چه من از طبع خود راى تو مى بينم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید