شماره ٢٧٢: به من که آتش عشقش نکرده دود هنوز

غزلستان :: محتشم کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
به من که آتش عشقش نکرده دود هنوز
فشاند دست که اين وقت آن نبود هنوز
ز صبر او دل من آب شد که دى ره صلح
گشوده بود و به من لب نمى گشود هنوز
دگر سحر که ازو بوسه خواه شد که ز حرف
لبش به جنبش و حسنش به خواب بود هنوز
نموده بود به من غايبانه رخ آن دم
که در بساط به کس رخ نمى نمود هنوز
من از قيامت هجران به دوزخ افتادم
به مهد امن و امان کافر و يهود هنوز
دمى که حور و پرى سجده تو مى کردند
نکرده بود بشر را ملک سجود هنوز
طپانچه زده خورشيد عارضت مه را
که هست از اثر آن رخش کبود هنوز
دمى که نوبت عشقت زدم به ملک عدم
نبود در عدم آوازه وجود هنوز
چو محتشم به گدائى فتادم از تو ولى
گدايى که ازو وحشتم فزود هنوز



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید