شماره ٢٦١: چو گريم بى تو اشگم از بن مژگان فرو ريزد

غزلستان :: محتشم کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
چو گريم بى تو اشگم از بن مژگان فرو ريزد
که چون خيزم ز جا سيلابم از دامان فرو ريزد
پذيرد طرح کاخ عشرتم دوران مگر روزى
کز آهم اين نيلوفرى ايوان فرو ريزد
نيامد آن سوار کج کله در مجلس رندان
که مغز استخوانم در تب هجران فرو ريزد
به سرعت بگذرد هر تيرش آخر از دل گرمم
ازو چون قطره آب آهنين پيکان فرو ريزد
به نخلى بسته ام دل کز هوائى گر کند جنبش
به جاى ميوه از هر شاخ وى صد جان فرو ريزد
خموشى محتشم اما سخن سر مى زند کلکت
به آن گرمى که آتش از دل ثعبان فرو ريزد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید