شماره ٢٥٣: بر هر دلى که بند نهاد از نگاه خود

غزلستان :: محتشم کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
بر هر دلى که بند نهاد از نگاه خود
بردش به بند خانه زلف سياه خود
از راه نارسيده شهنشاه عشق او
عالم به باد داده ز گرد سپاه خود
گرديد عام نشاء عشق آن چنانکه يافت
آثار آن چرنده در آب و گياه خود
زان همنشين ستاره که مى تابد از زمين
شرمنده است چرخ ز خورشيد و ماه خود
زان شد بلند آتش رسوائيم که دوش
نوعى نديدمش که کنم ضبط آه خود
يک شهر شد به باد دو روزى خداى را
خالى کن از نظار گيان جلوه گاه خود
خوش آن که خود بکشتم آئينى و بعد قتل
نسبت کنى به مدعى من گناه خود
ذوق مرا پياپى اگر از جفاى خويش
هم خود شوى ز جانب من عذرخواه خود
خواهى که دامنت رهد از چنگ محتشم
بردار زود خار وجودش ز راه خود



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید