شماره ١٥٧: ديشب که بر لبت لب جام شراب بود

غزلستان :: محتشم کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
ديشب که بر لبت لب جام شراب بود
بر آتش حسد دل عاشق کباب بود
در انتظار اين که تو ساقى شوى مگر
جان قدح طپان و دل شيشه آب بود
من مضطرب بر آتش غيرت که دم به دم
مى پرده سوز خلوتيان حجاب بود
بيدار بود ديده کيد رقيب ليک
از عصمت تو چشم حوادث به خواب بود
پاست فرشته داشت که در مجلسى چنان
بودى تو مست و عاشق مسکين خراب بود
ميسوختى چو ز آتش مى پرده هاى شرم
آن کايستاده به رويت نقاب بود
ننهاد کس پياله ز کف غير محتشم
کز مشرب تو در قدحش خون ناب بود



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید