شماره ١٠٢: شهريار من مرا پابست هجران کرد و رفت

غزلستان :: محتشم کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
شهريار من مرا پابست هجران کرد و رفت
شهر را بر من ز هجر خويش زندان کرد و رفت
وقت رفتن داد تيغ غمزه را زهر آب ناز
وان نگه کردن مرا صد رخنه در جان کرد و رفت
من فکندم خويش را از خاکسارى در رهش
او ز استغنا مرا با خاک يکسان کرد و رفت
غايب از چشمم چو ميشد با نگاه آخرين
خانه چشم مرا از گريه ويران کردو رفت
روز اقبال مرا در پى شب ادبار بود
کز من آن خورشيد تابان روى پنهان کرد و رفت
باد يارب در امان از درد بى درمان عشق
آن که دردم داد و نوميدم ز درمان کرد و رفت
دوزخى تا بنده شد بهر عذاب محتشم
دوش کان کافر دلش تاراج ايمان کرد و رفت



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید