شماره ٣٢: عجب گيرنده راهى بود در عاشق ربائيها

غزلستان :: محتشم کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
عجب گيرنده راهى بود در عاشق ربائيها
نگاه آشناى يار پيش از آشنائيها
ز حالت بر سر تير اجل در رقص ميآرد
دل نخجير را هر نغمه زان ناوک سائيها
نيارى پاى کم اى دل که خواهد کرد ناز او
به جنس پر بهاى خود خريدار آزمائيها
به جائى مى رسد شخص هوس در ملک خود کامان
که آنجا زا وفا به مى نمايد بى وفائيها
در و ديوار معبدهاست از حرف ظهور او
که خواهد شد به رسوائى بدل آن نارسائيها
به اين صورت که زادت مادر ايام دانستم
که در عهد تو خواهد داد داد فتنه زائيها
چو دادى محتشم وى را به خود راهى چه سودا کنون
ز دست تندخوئيهاش اين انگشت خائيها



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید