شماره ١٣: چو دى ز عشق من آگه شد و شناخت مرا
چو دى ز عشق من آگه شد و شناخت مرا
به اولين نگه از شرم آب ساخت مرا
به يک نگاه مرا گرم شوق ساخت ولى
در انتظار نگاه دگر گداخت مرا
به چنگ بيم رگ جانم آشکار سپرد
ولى چنان که نفهميد کس نواخت مرا
ز عافيت شده بودم تمام نقد حضور
به حيله برد دل عشق باز و باخت مرا
سواد اعظم اقليم عافيت بودم
خراب ساخت سوارى به نيم تاخت مرا
من از بهشت فراغت شدم به دوزخ عشق
که هرگز از خنکى آن هوا نساخت مرا
به دردمندى من کيست محتشم که الم
به اهل درد نه پرداخت تا شناخت مرا
|
مشاهده برنامه در فروشگاه اپل |
نظرات نوشته شده