شماره ٣٧٢: گر حقيقت نشدت واقعه جانى من

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
گر حقيقت نشدت واقعه جانى من
زلف را پرس که از کيست پريشانى من
پيش نه آينه آشوب جهانى بنگر
تا بدانى صنما موجب حيرانى من
غمزه هايت به فسون در دل من در رفته
تا به تاراج ببردند مسلمانى من
دوش در چاه زنخدان تو افتاد دلم
خبرى دارى از آن يوسف زندانى من
شد زمستانى ز دم سرد من آفاقى بخش
ميوه اى از چمن وصل زمستانى من
گر ميسر شودم چون تو پرى رخسارى
بشود روى زمين ملک سليمانى من
برنگيرم ز خط حکم تو پيشانى خويش
که خداوند به بسته ست به پيشانى من



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید