شماره ٣٢٦: پيش از اين من کاشکى عشقت نمى ورزيدمى

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
پيش از اين من کاشکى عشقت نمى ورزيدمى
تا به گوش خود جفا از ديگران نشنيدمى
اين همه رسوايى از عشقت نرفتى بر سرم
روز اول چشم اگر از ديدنت پوشيدمى
کاش من حجام بودم تا به وقت سر تراش
بهر صدقه دائما گرد سرت گرديدمى
يا که آهوى شکارى بودمى کز بهر قتل
در ته پاى سمندت غرق خون غلطيدمى
يا پياده بودمى بر نطع شطرنج تو تا
در ميان پيل مات آخر رخ تو ديدمى
يا که در پيش سگان کوى خود بارم دهى
تا به ايشان سر به سر بر آستان خفتيدمى
اين همه دولت نصيب دشمنان، اى کاشکى
من به دشنامى هم آخر زان ميان ارزيدمى
غير مهجورى و محرومى نصيبم چون نشد
گر بدانستم من اين، کى عشق مى ورزيدمى
خاک پايم، گفته اي، خسرو، ببوسى عاقبت
دولتى بودي، اگر پاى سگت بوسيدمى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید