شماره ٢٧٠: مرادوش گويى به خواب آمدى

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
مرادوش گويى به خواب آمدى
به کف کرده جام شراب آمدى
کنون هست جان کندنم زان خمار
که در خواب مست و خراب آمدى
ز حيرت به خواب اجل مى روم
به بيداريم نه به خواب آمدى
به دل بردنم آمدي، عيب نيست
تو مستى به بوى کباب آمدى
شبى داشتم تيره از روز بد
شبم خوش که چون ماهتاب آمدى
چو جستند از گريه من سبب
تو بودى که بر روى آب آمدى
کجا بودي، اى اختر، نيک فال؟
که مه بودى و آفتاب آمدى
به قهر ارچه کامل شدي، هم خوشم
که در تيغ حاضر جواب آمدى
دل خسرو از تو نشد هيچ دور
به ره گر چه بس ماهتاب آمدى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید