شماره ٢٥٦: اى رفته در غريبي، باز آکه عمر و جانى

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
اى رفته در غريبي، باز آکه عمر و جانى
يا خود چو عمر رفته باز آمدن نداني؟
در راه تو بميرم، گرچه ترا نبينم
بارى خلاص يابم از ننگ زندگانى
زانجا که رفته اى تو، نفرستى ار سلامى
بر دست باد بارى از خاک ره نشاني!
رفتى و زآرزويت بر لب رسيد جانم
مانا که زنده يابي، باز آاگر توانى
از ما چو آشنايان برداشتند دل را
اى جان زار مانده، تو هم ببر گرانى
اى صاحب سلامت، خفته به خواب مستى
تو در شب فراقت احوال من چه داني؟
زين بخت نابسامان کامى نيافت خسرو
برباد آرزو شد سرمايه جوانى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید