اى که تاراج دل و دين مى دهى
فتنه را باز اين چه آيين مى دهي؟
ماه از روى تو مى يابد شرف
کش به يک خنده دو پروين مى دهى
مى دهى دل بو که جان خواهد ستد
بارى آن مستان، اگر اين مى دهى
ندهيم چندان که خواهم بوسه اى
بارک الله، عشوه چندين مى دهى
چند گويى لب به دندانت گزم
در دهان مرده ياسين مى دهى
خوى ز رويت ريخت آبى بر لبت
زانکه شربت نيک شيرين مى دهى
لعل تو در خون خسرو بسته شد
هم بر اين شربت که رنگين مى دهى