شماره ٢٤٦: اى بيغم از دل من، بسيار شد جدايى

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
اى بيغم از دل من، بسيار شد جدايى
شادى به رويت ار چه بر غم کنان نيايى
گفتي، رهات کردم از خنجر سياست
دل سوختى و جانم آتش برين رهايى
داند چگونه باشد شبهاى دردمندان
آن کس که خفته يک روز بر بستر جدايى
شبهاى عاشقان را شمع مراد نبود
رسواى شهر و کو را چه جاى پارسايى
خورشيد آسمان را چون کم توان رسيدن
بر جاى رقص مى کن، اى ذره هوايى
در حسرت جمالت جانم به لب رسيده
اى دستگير جان ها، آخر بگو، کجايي؟
آن من نيم که باشم در ملک وصل خسرو
بگذار تا به کويت خوش مى کنم گدايى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید