شماره ٢٣٢: بسم از جمال ساقى و شراب ارغوانى

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
بسم از جمال ساقى و شراب ارغوانى
که به يار تشنه ام من، نه به آب زندگانى
منم و شبى و گشتى چو سگان به گرد کويت
نبرم هوس به شاهى که خوشم به پاسبانى
غمش ار چه کرد پيرم، گله پيش دل نيارم
من و صد هزار چون من به فداى آن جوانى
برش، اى حريف غالب، که خراب کرد و مستم
نه شراب لعل روشن که سرشک ارغوانى
تو ز شهر رفته و من به کمال وجد و حالت
نه زبانگ چنگ و بربط ز دارى کاروانى
ز فراق کشته اى و به زبان و جان نوا ده
به عنايتى که داري، به نوازشى که دانى
تن من چو موم ز آتش، بگداخت در فراقت
به دل چو سنگ خارا، تو هنوز همچنانى
چو نويد غم فرستي، دل مرده زنده گردد
که غذاى روح باشد غم دوستان جانى
مشو، اى صبا، مشوش ز نفير دردمندان
چو ز غايبان مجلس خبرى به ما رسانى
طمع وصال از تو هوس و خيال باشد
که سگان کوى را کس نبرد به ميهمانى
که اگر ز شرح شوقت دل سنگ خون نگريد
ز حديث عشق باشد سخنى بود زبانى
صفت تو چون توانم، به سخن که هر چه خسرو
به خيال و خاطر آرد، تو به حسن بيش از آنى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید