شماره ٢٢٤: باز بهر جان ما را ناز در سر مى کنى

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
باز بهر جان ما را ناز در سر مى کنى
ديده بيننده را هر دم به خون ترمى کنى
گر چو مويم ميکني، بهر عدم هم دولت است
زانکه ره دورست و بار من سبک تر مى کنى
آفتابى تو، ولى زانجا که روز چون منى ست
کى سر اندر خانه تاريک من در مى کنى
گفتى از دل دور کن جان را و هم با من بساز
شرم بادت خويش را با جان برابر مى کنى
مى کنى آن خنده اى تا ريش من بهتر شود
باز خنده مى زنى و آزار ديگر مى کنى
اى بت بدکيش، چشم نامسلمان را بپوش
در مسلمانى چرا تاراج کافر مى کني؟
هر زمان گويى که حال خويش پيش من بگوى
آرى آري، گفت خسرو نيک باور مى کنى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید