شماره ٢١٣: جان به فدات مى کنم، بو که از آن من شوى

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
جان به فدات مى کنم، بو که از آن من شوى
مرده تنى من ببين، کوش کز آن من شوى
شد به بقين ديگران ماه تمام روى تو
چشمه آفتاب شو، گر به گمان من شوى
چند به چربى زبان همچو چراغ سوزيم
سوخته عاقبت گهى هم به زبان من شوى
گر به فغان من ترا دردسرى ست، باز ده
نيستم آن طمع که تو دردستان من شوى
سيم بگيرم از برت، گر بکنى عنايتى
وام بخواهم از لبت، گر تو ضمان من شوى
برگذر دو چشم من کاب روانست در گذر
پيش که غرقه ناگهان ز آب روان من شوى
فتنه خسروى به رخ، پهلوى من نشين دمى
بو که به چيزى از بلا، فتنه نشان من شوى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید