شماره ٢٠٥: اى برده دلم به دلستانى

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
اى برده دلم به دلستانى
هم جان منى و هم جهانى
جان مى رودم برون و غم نيست
غم زانست که در ميان جانى
دود از دل عاشقان برآرد
حسن تو ز آتش جوانى
از سوز غم تو برنخيزم
با آنکه بر آتشم نشانى
بگشاى دهان خويش تا دست
شوييم ز آب زندگانى
هر شب منم و خيال زلفت
شبهاى دراز و پاسبانى
من خواهم داد جان به عشقت
هر چند تو قدر آن ندانى
از دوستى تو ناتوانم
اى دوست، ببر اگر توانى
خسرو که بمرد، زنده گردد
گر دم دهدش مسيح ثانى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید