شماره ١٧٢: باز بر خونم کمر بربسته اى

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
باز بر خونم کمر بربسته اى
وان دو ابروى سر بر بسته اى
من ميان بر بستنت را بنده ام
موى را گويى کمر بر بسته اى
مى روى چون تير و در دل مى خلى
تا خود از شست که بيرون جسته اى
ازترى آب از لبانت مى چکد
بس که اندر چشم من بنشسته اى
تازه کردستى ز نم بر روى خود
هم به خون تازه در پيوسته اى
بر زمين پهلو نمى يارم نهاد
بس که خسرو را به مژگان خسته اى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید