شماره ١٦٥: اى درد بيدرد دلم، تاراج پنهان کرده اى

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
اى درد بيدرد دلم، تاراج پنهان کرده اى
يا جان بهم بيرون روى کآرام در جان کرده اى
در حيرتم تا هر شبى چون خواب مى آيد ترا
زينسان که در هر گوشه اى صد دل پريشان کرده اى
فتنه دمى در عهد تو بيکار ننشيند همى
از نقد جان ها لاجرم مزدش فراوان کرده اى
دى چشم را فرموده اى گه گه نظر در کشتگان
گر در پذيرد اينقدر، گبرى مسلمان کرده اى
تو مست و دلها بر درت گشته روان از هر طرف
در چار بازار بلا نرخ دل ارزان کرده اى
گفتى ندانم بى سبب غمگين چه مى دارد مرا؟
من آشکارا گويمت خونها که پنهان کرده اى
از نيکوان کس را نبود اين مرحمت بر عاشقان
آباد بر تو کز ستم صد خانه ويران کرده اى
دانم که نتوانى وفا، لبک اندک اندک خوى کن
کانچ از جفاکارى بود چندانکه بتوان، کرده اى
دل در گلى بندم، ولى گل نيست چون تو، چون کنم؟
آخر تو هم وقتى گذر سوى گلستان کرده اى
در پيش زلف و خال تو خون جگر مى ريختم
دل گفت کاين هم، خسروا، شبهاى هجران کرده اى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید