شماره ١٥٩: شهرى ست معمور و درو از هر طرف مه پاره اى

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
شهرى ست معمور و درو از هر طرف مه پاره اى
مسکين دلم صد پاره و در دست هر مه پاره اى
اشکال هر کس را ببين کاندر ميان آن همه
دارد هواى کشتنم ناوک زنى خونخواره اى
هر کس که با او مى کند دعوى ز حسن و دلبرى
بايد ز سروش قامتي، وز برگ گل رخساره اى
زينسان که ماه عارضش شد آفتاب ديگران
هرگز به بخت ما نشد طالع چنين سياره اى
صد چاک گشته سينه ام از کاوکاو عشق تو
مسکين دل ريشم درو چون طفل در گهواره اى
چون وعده وصلى دهد، رخ پوشد و پنهان شود
جز جانسپارى چون کند خسرو به هر نظاره اى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید