شماره ١٤٥: اى فراق تو يار ديرينه

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
اى فراق تو يار ديرينه
غم تو غمگسار ديرينه
درد تو ميهمان هر روزه
داغ تو يادگار ديرينه
غرق خونم که مى خلد هر دم
در دلم خار خار ديرينه
هر کسى را مى و يارى ست و من
بى خبر از خمار ديرينه
هيچگه در حضور خواهم گفت
محنت انتظار ديرينه
اى دريغا که خاک خواهم شد
با دل پر غبار ديرينه
اى صبا، زينهار ياد دهش
گه گه از دوستدار ديرينه
گاه گاهى خرامشى نکنى
بر سر خاک يار ديرينه
چند گاهى خلاص يافته بود
جانم از کار و بار ديرينه
وه که باز آمدى و خسرو را
بردى از دل قرار ديرينه



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید