جان من بر دست بيدادم مده
دم به دم هر روز بر بادم مده
ناله من نيست بى دردسرى
گوش را ره سوى فريادم مده
داد اگر خواهم، بخواهى کشتنم
ور نخواهى کشتنم، دادم مده
جان که در محنت بپروردم بخواه
دل که در خدمت فرستادم مده
دوست گر دشمن شود رفت اى خيال
تو همم دشمن شوي، يادم مده
مى دهى کوهى ز غم جان مرا
خسروم آخر، نه فرهادم، مده