شماره ٦٠: نوبت خوبى زدند در شب گيسوى تو

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
نوبت خوبى زدند در شب گيسوى تو
فتنه عسس گشت باز گرد سر کوى تو
گر به ترازوى چرخ دست رسد مر مرا
حسن تو يکسو نهم، مه به دگر سوى تو
روى مرا زرد کرد روى تو منکر شود
اينک اگر راست است، روى من و روى تو
نيست کمان غمت چون که به بازوى من
گوشه گرفتم، ولى گوشه ابروى تو
من به فسون وفا زان خودت مى کنم
تفرقه گر نفگند نرگس جادوى تو
بس که شکسته دلان بسته زلفت شدند
هست هزاران شکست در سر هر موى تو
اى به دو رخ چون پرى زلف ز رخ دور کن
ديو نه نيکو بود خاصه به پهلوى تو
قامت خسرو ز غم چون دم سگ حلقه شد
تا فلکش طوق ساخت بهر سگ کوى تو



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید