شماره ٥٤: مست مى گردى ز خانه، بيش نافرمان مشو

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
مست مى گردى ز خانه، بيش نافرمان مشو
چشم بد نيکو نباشد، جايها مهمان مشو
گر ترا جولان نباشد، گر تو چون من صد کشى
يا مرا اول بکش يا بيش در جولان مشو
طوق شاهان است فتراک تو بر ما سهل گير
شرم دار و بر گدايان صاحب فرمان مشو
غمزه مى آرى و مى گويى مرو از خود عجب
تيغ مى رانى و مى گويى مرا، قربان مشو
دل ز من بستانى و گويى نمى دانم که برد
اين چنين يکبارگى هم جان من نادان مشو
از غمت شبها نخفتم و آن زمان کت يافتم
گر مرا خواب دگر گيرد تو ديگرسان مشو
دوستان گشتند دشمن، اى دل، آخر گهى
زان من بودى تو بارى جانب ايشان مشو
دل که ويرانى ست اندر طالعش از نيکوان
گفت مردم کى شود گر گويدش ويران مشو
خسروا، ديدى که حيران مانده اى در کار خويش
من ترا صد ره نگفتم کاين چنين حيران مشو



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید