شماره ٤٧: خيزد چو از خواب آن پسر تا کس نشويد روى او

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
خيزد چو از خواب آن پسر تا کس نشويد روى او
کاندر خمارم خوش کشد آن نرگس جادوى او
زينگونه کز اين ديده ام خون مى رود پى در پى اش
مشکل که آب خوش خورد هرگز کسى از جوى او
شمشير در دستم نهيد امشب به کويش مى روم
تا خويش را بسمل کنم آنجا که بينم روى او
اى باد، کز وى آمدى قلبى مکن کز گلشنم
اين نيست بوى باغ و گل، من مى شناسم بوى او
کس را از آن خود نشد آن بيوفاى سنگدل
بيهوده سودا مى پزي، خسرو، به جست و جوى او



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید