شماره ٤٤: زينسان که ناوک مى زند چشم شکارانداز او

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
زينسان که ناوک مى زند چشم شکارانداز او
بسيار مرد شيردل کايد شکار ناز او
جايى که با هر تار مو شد بسته صد گردن کشش
با ما چه عيارى کند زلف کمند انداز او
بر حکم آن خط قضا بنوشته اش بر گرد رخ
جان وام دارد او ببين مر عاشق جانباز او
گفتى که مرغ جانت را بند و قفس بسيار شد
اين هم نماند، اى جان، بسى نزديک شد پرواز او
شوقى که هست از شمع خود آلوده آتش مرا
گر مطرب آرد در نوا ترسم، بسوزد ساز او
خسرو ننالد پيش کس زيرا که گريد خلق خون
بس کز جراحتهاى دل خون مى چکد زآواز او



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید